یک جرعه از این جام تهی

به وقت پریــشانی چه کنم؟

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳

 کرده‌ام روان

باشد کز آن میانه یکی کارگر شود

حافظ

باید تکّه پاره‌هایم را از این ور و آن ور جمع کنم. هر پاره‌ای از وجودم را جایی گذاشته‌ام. انگاری قلبم را، مهربانی‌ام را، ذوفم را، لبخندم را، اشتیاقم را، چشمانم را و دستانم را در گوشه‌ای به یادگار گذاشته‌ام. خودم را هم در خیابان‌های شهر گُم کرده‌ام. حالا که می‌بینم دیگر چیزی برایم نمانده‌ جز مشتی خیال‌بافی که آن را هم باید رهایش کنم. این خیال‌ها به جایی نمی‌رسد فقط دیوانه‌ترم می‌کنند. هر چند می‌دانم خیال‌ها از من برنمی‌گردند. 

انتـــظار، انتظــار، انتظار.

+ بخشی از یک یادداشت بلند که به دلیل تلخ بودن، بقیه اش را حذف کردم.


  • سنجاقک ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی