یک جرعه از این جام تهی

حرف‌هایی که هیچ‌وقت گفته نمی‌شوند چون گوشی برای شنیده شدنشان نیست. کلمه‌هایی که از ترس قضاوت منعقد نمی‌شوند. ذوق‌هایی که به باد می‌روند چون کسی برای تقسیم کردنشان نیست. ایده‌های نابی که نادیده گرفته می‌شوند چون بستری برای عرضه‌شان نیست. رویاهایی که به دست باد سپرده‌ می‌شوند برای همیشه و من همچنان زنده‌مانی را ادامه می‌دهم. 

آره، وقتی آدم می‌شکند؛ اشک می‌ریزد، می‌جنگد، تمرین می‌کند، رها می‌کند، اما بالاخره بلند می‌شود؛ مثل روز اولش؟ نه، نمی‌شود هیچ وقت. حتی اگر با دقت و حوصله همه‌ی تکه‌ها را جمع و سر همشان کند، باز به کیفیت روز اول نمی‌شود. نهایت یک نسخه‌ی بندزده ازش می‌ماند. گاهی هم برخی از تکه‌هایش را به عمد، گم می‌کند و یک نسخه‌ی بند زده‌ی لب‌پَر شده از خودش می‌سازد. زخم‌ها خوب نمی‌شوند فقط عمیـق‌تر می‌شوند. هر کسی در زندگی‌اش چیزهایی دارد که آخرین پناهش هستند. وقتی از همه جا می بُرد به آن‌ها پناه میبرد. اگر کسانی در زندگی‌تان هستند و پناهتان هستند و این جور وقت ها بهشان پناه نمی‌برید و می‌خواهید تنهایی از پس همه چیز بربیایید که در حق خودتان ظلم می‌کنید. من امّا کسی که بهش پناه ببرم، که نه، یک کلیپ چهار دقیقه‌ای هست که آخرین پناهمه! سعی می‌کنم کار به اینجا کشیده نشود، چه کنم گاهی اوقات ناگزیرم. مسخره به نظر می‌رسد ولی شما ببین اوضاع به چه شکلی هست که یک کلیپِ تداعی‌کننده خاطراتی تلخ بشود آخرین پناه! 

البته که خدا همیشه هست.

  • سنجاقک ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی