و من که چه ترسیدهام.
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴
هنوز اگر تو بیایی، دوباره میشوم آغاز اگرچه خستهتر از آفتاب بر لب بامم ...
حسین منزوی
شروع دوباره همیشه سخت بوده، هر چقدر هم فکر کنی همهی گذشته رو پشت سر گذاشتی، هر چقدر هم خودت رو برای شروع آماده کرده باشی ولی امان از این ترس لعنتی که همهی وجودت رو در بر میگیره به محض اینکه یه گوشهای، دویی با دویی چهار نشه تمام جهان نوت میشکنه، به هم میریزه. آره، تو دیگه هیچ وقت آدم قبلی نمیشی که بیپروا میزد به دل روزگار، انقدر حساب و کتاب میکنی، انقدر جهان رو با ظرفهای بندزدهات اندازه میگیری که همه چیز این بار شروع نشده شاید که از دست برود.
- ۹۴/۰۴/۳۰