یک جرعه از این جام تهی

دیشب. دیشب عجب شبی بود. چقدر از خودم بدم آمد. گاهی وقت‌ها یهو چشم باز می‌کنی و می‌بینی در آن چه همیشه نکوهشش می‌کردی  تا بن استخوان غرق شده‌ای. نمی‌دانم چه کار می‌کنم فقط دارم همه چیز را حواله می‌دهم به فردا. هیچ تصمیمی نمی‌گیرم، هیچ فکری نمی‌کنم و هی فرو می‌روم. هر روز. هر روز. کاش یک جایی پیدا می‌شد که آدم‌ها را قضاوت نمی‌کردن، کاش کسی پیدا می‌شد که برایش می‌توانستم بگویم بدون واهمه از سرزنش، قضاوت، نصیحت. اما جایی نیست، کسی پیدا نمی‌شود و من خودخوری می‌کنم و اشک که امان می‌بُرد. هیچ وقت آدمِ مبارزه نبوده‌ام. همیشه در هر جنگی شکست خورده‌ام. یک بار نوشته بودم مگر آدم یک شکست را چند بار می‌خورد؟ چه بد که کلمات اینجا هم بر زبانم جاری نمی‌شوند. لال نشوم!

+ دیدی آیلان رو ؟ چه بی‌پناه، چه بی گناه ...

  • سنجاقک ..

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی