سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی.
قرارمان باشد آغوش تو ... ،
من فقط آنجا قرار دارم ...
فرشید فرهادی
چقدر خستهام، تمام بدنم درد میکند. دیگر نمیدانم درست کدام است؟ غلط کدام است؟! کاش پاییز زودتر بیاید. بله، همین منی که همیشه از پاییز بیزار بودهام، از دلتنگی شبهایش که هی کش میاید و کش میاید و جان آدم را میگیرد و نفس آدم را بند میآورد بیزار بودهام این بار دلم میخواهد زودتر پاییز شود. دلم میخواهد در لاک خودم فرو بروم، دلم میخواهد کسی را نبینم، سلوک دولت آبادی هنوز تمام نشده، بهت زدهام که چرا الان باید آن را میخواندم! جایی هست که مشکلات و مسائلمان را بگوییم و به جای ما تصمیم درست را تحویلمان بدهند؟ من از فکر کردن و تحلیل کردن دیگر کم آوردهام. پرفکشنسیم هم که ما را کشت.